هوار

مشت می کوبم بر در

پنجه میسایم بر پنجره ها

من دچار خفقــــانم، خفقــان.

من به تنگ آمده ام از همه چیز...

بگذارید هـــــــــواری بزنم...


آی با شما هستم!

این درها را باز کنید


من به دنبال فضایی میگردم

لب بــــامی، سر کوهی، دل صحرایی

که در آنجا نفسی تازه کنم

می خواهم فریــــــاد بلندی بکشم

که صدایش به شما هم برسد


من هوارم را سر خواهم داد

چارۀ این درد مرا باید این داد کند.

از شما خفتۀ چند،

چه کسی می آید با من فریاد کند!؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد