تک

پای دیوار بلند کاج ها

در پناه، ز آفتاب گرم دشت

آهوی چشمان او در سبزه زار چشم من می گشت

سبزه زاری بود و رازی داشت


جان گرفتم زیر نوازش های او

خوشه های بوسه اش در من شکفت

شاخه گستردم آفاق را

هر رگ من سیم سازی شد

با طنین خوشترین آوازها

از شراب عطر شیرین تنش

نبض من میگفت با من رازها


بوسۀ گرمش هنگام وداع

تیر شد در قلب من تا پر نشست

در هوای سبزه زار، بوی اوست

برگ برگِ این چمن جادوی اوست

نظرات 2 + ارسال نظر
یادداشت های سیاه چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:15 http://www.blacknotes.net

برگ برگ این چمن جادوی اوست... خیلی زیباست

مانلی چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:15 http://www.manelii.blogsky.com

قشنگ بودش

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد