پای دیوار بلند کاج ها
در پناه، ز آفتاب گرم دشت
آهوی چشمان او در سبزه زار چشم من می گشت
سبزه زاری بود و رازی داشت
جان گرفتم زیر نوازش های او
خوشه های بوسه اش در من شکفت
شاخه گستردم آفاق را
هر رگ من سیم سازی شد
با طنین خوشترین آوازها
از شراب عطر شیرین تنش
نبض من میگفت با من رازها
بوسۀ گرمش هنگام وداع
تیر شد در قلب من تا پر نشست
در هوای سبزه زار، بوی اوست
برگ برگِ این چمن جادوی اوست
خوابم نمی برد
گوشم فرودگاه صداهای بی صداست
باور نمی کنی
اما
من پچ پچ غمین تصاویر عشق را
محبوس و چارمیخ به دیوار سال ها
پیوسته باز می شنوم در درون شب.
من رویش گیاه و رشد نهالان،
پرواز ابرها، تولد باران،
تخمیرهای ساکت و جادویی زمین،
من نبض خلق را
از راه گوش می شنوم، آری
در گرگ و میش صبح
تابم تب آوریده و خوابم نمی برد
باور نداشتم که گل آرزوی من
با دست نازنین تو بر خاک می افتد
با این همه هنوز به جان می پرستمت
دیگر ز پا افتاده ام ای ساقی اجل
لب تشنه ام، بریز به کامم شراب را
ای آخرین پناه من آغوش باز کن
تا ننگرم پس از رخ او آفتاب را
وقتی گـــــــــریبان عـــدم با دست خلقت مــــــی درید
وقتی ابـــــــــد چشـــــم تـــرا پیش از ازل مــــــی آفرید
وقتی زمین نـــــــاز تـــــــــرا در آسمانـــها مــــی کشید
وقتی عطش طعـــــــم تــــــرا با اشکهایم مـــی چشید
من عاشق چشمـــــت شــدم نــه عقل بود و نــــه دلی
چیزی نمـــــــی دانم از این دیــــــوانگی یا عــــــــــاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همــــان یک لحظه بود
آن دم که چشمــانت مـــــرا از عمق چشمــــــــانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجــده کرد
آدم زمینی تر شــــــد و عالــــــــم به آدم سجــــــده کرد
من بودم و چشمــــــان تو نه آتشــــــــی و نه گِـــــــــلی
چیزی نمی دانم از این دیـــــــــوانگی یا عـــــــــــــــاقلی
اثری از افشین یدالهی
ماایم که گه نهان و گه پیداییم
گه مؤمن و گه یهود و گه ترساییم
تا این دل ما قالب هر دل گردد
هر روز به صورتی برون می آییم
نِی من مَنَم نِی تو تویی نِی تو مَنی
هم من منم هم تو تویی هم تو منی
من با تو چُنانم ای نگار خُطَنی
کَندر غلطم که من تو اَم یا تو منی
راه یکی ست و آنهم راستی ست،
راستی خوشبختی ست،
و خوشبختی از آن کسی ست
که راستی را تنها برای راستی بخواهد.
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان.
اما به قدر فـــهم تو کوچک مــــی شود،
و به قـــــــــــدر نیاز تو فرود مــــی آیـــد،
و به قدر آرزوی تو گسترده مــــی شود،
و به قدر ایمان تو کارگــشا مــــی شود.
رو به تو سجده میکنم
دری به کعبه باز نیست
بس که طواف کردمت
مرا به حج نیاز نیست
به هر طرف نظر کنم
نماز من، نماز نیست
مرا به بند میکشی
از این رهاترم کنی
زخم نمی زنی بمن
که مبتلاترم کنی
از همه توبه میکنم
بلکه تو باورم کنی
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب میکشم ولی
عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی
شکنجه اشتباه نیست