به جان تو

دگرباره بشوریدم

بدان سانم به جان تو

که هر بندی که بربندی

بدرآنم به جان تو

نخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز من

نخواهم جان پر غم را

تویی جانم به جان تو

من آن دیوانۀ بَندم که دیوان را همی بندم

زبان مرغ می دانم،

سلیمانم به جان تو

سخن با عشق می گویم که او شیر و من آهویم

چه آهویم که شیران را... نگهبانم به جان تو

اگر بی تو بر افلاکم

چو ابر تیره غمناکم

وگر بی تو به گلزارم،

به زندانم به جان تو

نظرات 4 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:29 http://spantman.blogsky.com

خیلی قشنگ بود مرسی

خواهش میکنم

خاتون یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 http://cafe-rang.blogfa.com

خیلی قشنگه مخصوصا
سخن با عشق می گویم که او شیر و من آهویم
چه آهویم که شیران را ... نگهبانم به جان تو

reerra دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:07 http://reerra.blogfa.com

زیبا بود.

رضا جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:37

عالی است . ادامه و تداوم خواست ما می باشد .

رضا بشین اینجا رو زیاد سیاسی نکن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد