دگرباره بشوریدم
بدان سانم به جان تو
که هر بندی که بربندی
بدرآنم به جان تو
نخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز من
نخواهم جان پر غم را
تویی جانم به جان تو
من آن دیوانۀ بَندم که دیوان را همی بندم
زبان مرغ می دانم،
سلیمانم به جان تو
سخن با عشق می گویم که او شیر و من آهویم
چه آهویم که شیران را... نگهبانم به جان تو
اگر بی تو بر افلاکم
چو ابر تیره غمناکم
وگر بی تو به گلزارم،
به زندانم به جان تو
خیلی قشنگ بود مرسی
خواهش میکنم
خیلی قشنگه مخصوصا
سخن با عشق می گویم که او شیر و من آهویم
چه آهویم که شیران را ... نگهبانم به جان تو
زیبا بود.
عالی است . ادامه و تداوم خواست ما می باشد .
رضا بشین اینجا رو زیاد سیاسی نکن